بهزاد بلور
31/07/2006, 09:37 PM

امروز بعد از ۶ ماه برادرزاده ام رو ديدم. بلکل از اين رو به اون رو شده. تابستون بلوغشه . هم قدش دراز شده هم کله اش بزرگ شده، هم صداش دو رگه! تازه يک (yak) گيتار الکتريکی می زنه که نگو ( از نوع "خفه اش کن، کر شدم" ).
رو فوت آبه و با آهنگهای چشماشو خمار می کنه ... بچه ام سليقه اش به عموش رفته. ۱۵ سالگی هم ميخواد سلطان راک اروپا بشه و درس رو بزاره کنار.
حالا آرتمس ( برادرزاده ام ) دو رگه است ( انگليسی/ ايرانی ). منهم وظيفه خودم دونستم که با يه تير دو نشون بزنم ! بلوغ جسمی و فکريش رو همزمان کنم. يعنی یکشبه فرهنگ ايرانی رو صدای دو رگه اش همآهنگ کنم.
ادامه "برادرزاده ام رقاص شده"
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
بهزاد بلور
29/07/2006, 11:40 PM
والدینم از ایران آمدن لندن، خونه ام. چند هفته ایه که باهمیم و مسئله لخت و پتی بودن یه جورائی حد و حرمتش وارد مرزهای جدیدی شده. چرا که جا کمه و مرزهای خصوصی بلکل شکسته! گاهی اتفاقی ، گاهی اجباری.

هواي لندن اين شبها گرم و شرجیه و من يواشکي تو اتاقم لخت جلوی تلویزیون دراز مي شم! چند بار شده که مامانم از کنار در رد شده و گفته:"هنوز بيداري؟".
یا گاهي نصفه شبی تو راه توالت تصادف می کنیم. دیگه روزهای آخری من گاهی میام جلوشون لباس می پوشم از زيرترين تا روترين!چون اتاق پر چمدونه ( بیشتریش سبزی خشکه).
تجربه عجیبیه ولی بهرحال ما بچه ها از گوشت و پوست پدرمادرامونيم . نتيجه اخلاقي اينکه : حرمت به پوشش نیست، می شه لخت بود ولی یک پوشش نامرئی داشت، نجابت!؟
شاید اسمش اينه ، نظر شما چيه؟
( اگه بعدا موردي پيش اومد براتون از ساحل لختي ها و ماجراي ضبط گزارشش مي گم، حالا حالش نيست)
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
بهزاد بلور
28/07/2006, 04:21 PM
برای بچه هائی که به من لطف کردن و کلی نظر پظر دادن اینو بگم که این وبلاگ من نیست! منظور اینه که من واقعا نمی تونم اونجوری که روزمره حرف می زنم و فکر می کنم اینجا چیز بنویسم چون منکرات بی بی سی به من امر و نهی می کنن که نمی تونی اینو بنویسی و نمی تونی اینو بگی. انگار که این متن روزنامه است و سر خط اخبار بی بی سیه و هر گونه کلام جفنگ مایه دلخوری بازنشسته ها می شه. بنابراین خدائی نکرده فکر نکنین که بهزاد اینقدر عصا قورت داده و خشک ، مودبه.
ادامه "این وبلاگ من نیست!"
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
بهزاد بلور
28/07/2006, 03:41 PM
موقع دانشجوئی توموزه علوم انسانی لندن،یه بار آزمایش چشائی و بویائی وبینائی دادم! فهمیدم که اگه دماغمون رو بگیریم اصلا مزه رو نمی فهمیم و اگه چشممون رو هم ببندیم که دیگه هر چیزی که دهنمون کنیم بی مزه و بی محتوا می شه. در نتیجه وقتی که رفته بودم آلمان دیدن گروه خاک چشمم افتاد به یک هندونه زرد!

بعد از مصاحبه و شوخی و وقت مهمون نوازی رسید و من فوری حمله کردم به . هی خوردم، گفتم :مزه اش با هندونه قرمز فرق می کنه.
شهریار می گفت: نه ! من فوری یاد آزمایش علمی افتادم و اول دماغمو گرفتن و به هردو گاز زدم دیدم که هر دو یک شیرینی داره. بعد چشمم رو بستم و هر دو رو گاز زدم و دیدم بله " گندش در اومد" نه تنها عین هندونه است بلکه خوشمزه تر هم هست. خلاصه مصاحبه و آهنگهای راک " خاک " یکطرف ، تجربه میوه ممنوعه یک طرف. خیلی چیز یاد گرفتم.
در ضمن این رو هم بگم که وقتی شهریار خونه تنهاست یواشکی سیگار می کشه و امیدوارم که خانواده بزودی که تو گلدون بقل پنجره انداخته پیدا کنه و این عادت از سر شهریار بیفته که بیشتر بریم خونه اش هندونه تو زرد بخوریم.
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
محمود عنايت
27/07/2006, 01:18 PM
به صرف نهار دعوت شدیم که برای بخشهای دیگر سرویس جهانی بی بی سی در مورد تجربه پادکاستی خودمون صحبت کنیم. ولی یک مشکلی وجود داره و اونهم اینکه تا به حال با مخاطبهای پادکستی برنامه روزهفتم ارتباطی نداشتیم (نکنه اصلا وجود نداره؟) .
اگر تا به حال به برنامه پادکاست روزهفتم گوش کردین خیلی لطف می کنید اگر در قسمت اظهار نظر یک پیکی بفرستین تا با هاتون تماس بگیریم. شاید اینجوری یکسری چیزایی پیدا کنیم برای صحبت کردن!
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
محمود عنايت
25/07/2006, 12:14 PM

دلمون را خوش کرده بودیم که شنب گذشته میریم به تماشای اجرای . بروبچه های این گروه قرار بود از ایران برای اجرای یک برنامه به یکی از کلابهای زیرزمینی لندن بیان. جمع باهاشون تماس گرفتیم تا دعوتشون کنیم مهمون برنامه شب هفتم باشند. ولی با خبر نا امید کننده روبرو شدیم و اونهم اینکه به دلیل مشکل سربازی و ظاهرا تغییر قانون مربوطه، دوتا از اعضای گروه اجازه خروج از ایران را نگرفتند. حداقل به خاطر دل خودمون هم که شده، داریم سعی می کنیم که یک مصاحبه تلفنی باهاشون انجام بدیم و چند روز آینده چاپش کنیم.
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
بهزاد بلور
24/07/2006, 04:41 PM
این یکی دو ماه گذشته یکی از عجیبترین دوران تحول روزهفتم بوده:
1-بعد از دو سال برو و بیا و کلی حرص و جوش خوردن، صفحه به شکل جدیدش راه افتاد.
2-این وبلاگ از بین چندین داوطلب ( تو زبانهای خارجی بی بی سی) به ما داده شد ( با تشکر از سارا که کلی به ما حال داده و نصفه ایرانیش بال زنان دست ما رو گرفت و برد به بهشت اینترنت).
3- اینها همزمانه با تغییر روزانه مطالب سایتمون که با سرعت زیاد داره جلو می ره وبه همت بابک و محمود داره دیوار صوتی رو می شکنه ( 340 متر در ثانیه) البته زانوی بچه ها سابیده شده.
4- یک جورائی دیگه تو روز هفتم نیستم!و فقط حدود 40 دقیقه اش با منه و بقیه اش با شادیه. ولی شب هفتمو دو دستی چسبیدم و با کمک زوبین داریم به یک دیوونه خونه تمام عیار تبدیلش می کنیم.
اما نقشه چیه؟

بوسیله این وبلاگ از پشت صحنه و پشت نقابمون بیشتر حرف می زنیم و حتی اتفاقاتی که دور برنامه هامون می افته رو افشا می کنیم و آبرو می بریم و شبهائی که بی خوابی می زنه سرمون شروع می کنیم جفنگ نویسی و اینجا چاپ می کنیم ( بنابراین دائما اینجا رو ببینین یا از قسمت" نظرات" سوء استفاده کنین و برامون بنویسین).
بنابراین بعضی از همکارا از الان دندونشونو تیز کردن که بگن " روزهفتم برای بی بی سی آبرو نگذاشته " تو فکر این جمله های اول وبلاگ بودم که یه دفعه قطار تو تونل میخ ترمز زد.ای ی ی ی ی ی ی ی ی ی . . . تق ... چراغای کوپه متروی من خاموش روشن شد. زن راننده با صدای لرزون، زنان در حالی گریه می کردگفت: " یکنفر پرید زیر قطار و الان زیر قطار هستش لطفا سر جای خودتون بشینین." . چند نفر زدن زیر گریه، بقل دستی من که مرد پیری بود گفت: چراغها خاموشه، نمی شه کتاب خوند! مرد بقل دستیش گفت " کسی جوک بلده" زن روبرویم گفت" چرا قطار وایساد؟" منهم در کامپیوتر مو بستم و به خودم گفتم" دیگه غلط بکنم تو مترو درباره وبلاگ فکر کنم و برای همکارا رجز بخونم!
| بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست
بی بی سی مسئول محتوای وبسايت های ديگر نيست