�鶹��

سلام اولا از این که بعد از مدتها نوشتی خیلی خوشحالم اما باید بگم خیلی خوبه اگه انسان جائی باشه که بتونه آزادانه رفتار کنه و کاری رو انجام بده که دوستش داره اما
اما چه می شه کرد همه ما شرایط ایران و جو فعلی کشور رو می دونیم شرایط بین المللی روز به روز علیه ایران افزایش پیدا می کنه و در این وضعیت سیستم تحمل هیچ چیزی رو نداره و خیلی از ما ها هم از کمترین پشتوانه ای برخوردار نیستیم پس چیزی فراتر از احتیاط هم شرط عقل است
موفق باشی

BEZI جون تو که همیشه سر حال بودی نه نه!! کدوم نامردی تو رو به این حال انداخته؟؟!! با با بیخیال این چیزا شو!هر وقت خواستی بییای ایران ما بچه ها حواتو داریم!!:D

من واقعا نمیدونم چی باید بگم!

حالم از ملیتی که دارم بهم میخوره!

"حتما ادرس وبلاگ جدیدت رو بده حتی شده از راه ایمیل"

بهزاد خوشحالم که یک چیزی باز نوشتی...
ولی غمناکه.........
راستش دوست دارم به همونهایی که ازت ایراد گرفتم یاد آوری کنم که :
مگه روز هفتم رو برای جوونها درست نکردین.....
مگه قرار نبوده که وبلاگ بهزاد فرق داشته باشه با قسمتهای دیگه........ خوب چرا بعد از 2-3 هفته اینجوری عکس العمل نشون میدین؟؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه اینکه ناراحت نباش .. به نظر خوانندگان روزهفتمی و وبلاگت همه کارهات نو و تازه و جذاب بود.....
حالا بعضی ها از ترس میگن..... خودشونم قبول دارن از ترس بیش از حدی که تو وجود ما هست خلاقیت ها هم کم و همه تو یه محدوده خاصی رشد می کنن که این اشتباه ه ه ه ه ه ه
من شخصاً ترس رو یه مانع بزرگ می دونم ....
پس بهزاد نترس س س س س س .....
منتظریم باز تجدید قوا کنی و مطلبهای شاد بنویسی..........

بهزاد جان

نمی دونم چرا چند تا پستتو پاک کردی. من که با وبلاگت خیلی حال می کردم. خیلی عجیبه یعنی بی بی سی هم آدمهای ضد حالی داره که ممکنه بیان جلو وبلاگ باحالی مثل وبلاگ تورو بگیرن؟

آقا ما یه جور دیگه در مورد بی بی سی فکر می کردیم.

جداً بهزاد خیلی دلمو به درد آوردی، ببین اگه بخوای میتونی آزادانه به ایران برگردی البته با سفارت همانگ کن! ببین تو که جرمت بیشتر از منافقا نبود که راحت برگشتن و در آغوش ملت! جا گرفتن (خداییش دیگه) اگه موندن واست عذاب آور شده، اگه حرف چند تا اجنبی مثه خوره داره فکرتو میخوره، اگه باعث ناراحتیت شدن چرا بمونی؟ فوقش میای ایران و حداکثرش اینه که این حرفارو دوباره از یه هموطتنت بشنوی قبول کدومش راحتتره؟ تو هرچی گفتی حقیقت بوده فقط بعضی وقتها پیاز داغشو زیاد کردی بعضی وقتهام در مورد چیزایی گفتی که خیلی وقت بوده تو ایران منسوخ شده!؟ من خیلی دوست دارم تورو تو ایران ببینم و صداتو از رادیو جوان بشنوم! اما مطمئنم اگه اینام برات نامه بدن که آقا بهزاد بیا ما کاری باهات نداریم، تو 1 درصدم امکان نداره بیای، به هر حال سعی کن یا این اوضاع کنار بیای، یا از اونجا استفاء بدی یکجا دیگه کار گیر بیاری، تو یه فضای خارجیم مثله بلاگ اسپات وبلاگ بزن، و مطمئن باش یه عده هستن که همیشه دوستت دارن و همیشه پشتیبانت میمونن

بهزاد حالم خیلی گرفته بود این پستت رو که خوندم گرفته ترم شد...!
مشکل ما اینه که هیچ وقت نمی تونیم آرامش کامل داشته باشیم,حتی اگه همه چیز درست و به جا باشه بازم یه حسی تو گوشمون میگه نگران باش!بترس!یه چیزی در کمینته!
بهترین کار اینه که بزنیم تو فاز بی خیالی... همین...!
در مورد وبلاگم... ببین ما تو رو بدون وبلاگ و وب کم و اینترنت هم دوست داشتیم تنها چیزی که این وبلاگو واسمون جذاب کرده تویی و طرز فکر کردن و نوشتن خودمونی و بی پرده! این که واقعا خودتی و مثل خیلی های دیگه پشت هزار سیاست رنگارنگ و بیخودی قایم نشدی و این تنها چیزیه که واسمون مهمه و وبلاگم باعث شده خودمون رو نزدیک تر بهت حس کنیم. برنامه ات رو گوش می دیم و وبلاگتم میخونیم تا واسه یه لحظه ام که شده این دنیای جنگ و بدبختی و ناامنی رو فراموش کنیم واسه همین عادت نداریم تو رو حال گرفته!!! ببینیم چون همون طور که مهسا نوشته حس تو به ما منتقل میشه... واسه وبلاگم تا می تونی بجنگ اما نه اینقدر که خودتو اذیت کنی...
فقط می تونم ازت تشکر کنم به خاطر همه چیز...

نبينم کسی عمو بهزاد ما را اذيت کنه ، نبينم !
بيبين مشتی ( خطاب به بدخواه بهزاد و با صدای ناصر ملک مطيعی ) اين داش بهزاد ، خيييييلی ها خاطرش را می خوان ، بپايد زبونم لال پرتون به بالش نگيره ...
اين دفعه آخری که ميگم ، دفعه ديگه جون نداری !
در پايان نويسنده اين کامنت دستی طرف کلاه ميبره و با يک چشم غره محل را ترک می کند .

عافیت باشه پدرم !( چون جای پدرمی نه پسر نه برادر)
در مورد وضعیت ایران بهت حق میدم اگر قرار باشه بلایی سرت بیارند همون به قول خودت دولت با لیزر میزنندت تازه مهمتر از تو هم ادم هست ( از این به بعد رو نمی تونم اینجا چاپ کنم) . . .
بعدشم چه مرضیه پاشی بیای ایران . اینجا خبری نیست جز دود و دیوانه بازی . تو خیابون هم که راه میری همه سیاست مدار تشریف دارند که البته بی هدف نیستند یا واقعا به فکر مملکتند یا جاسوسند .
در ضمن خیلی اعتقادات خرافی زیادی ایرانی داری .
همیشه به این جمله فکرکن که "همه زمانی می میرند ولی پیش از ان زندگی می کنند "
اصلا چی شد که تو یاد این مسایل افتادی؟برگرد انگلیس سریع ( به یرعت برق و باد بزن برو از اونجا )
در ضمن این از علایم عاشقیه بگو بلا کی رو زیر سر داری؟
خوب بخوابی ...خوابهای رنگین ببینی ...

نمي خوام بترسونمت اما اين ترس واقعا راسته چرا يك مثال ساده مي زنم برات ما زمان انتخابات چت بازي مي كرديم يك دفعه يك سري بچه هاي دانشگاه و گرفتن مي دوني به چه جرمي به جرم تبليغ عليه امنيت ملي با پيام گوتاه تلفن همراه به همين راحتي خدايش بهت بگم كساني كه اومدن اونجا باهاتون دل شير داشتن اونا هي هم كه عكس انداختن دلشون مثل دايناسوره چرا چون چهره خيلي هاشون قابل شناسايي ديروز برات پيغام فرستادم . مي خواستم بهت بگم راحت مي شه اونا رو شناخت اين بندگان خدا تو ايران زندگي مي كنن پس اگر دلت براشون مي سوزه هواستو بهزاد جمع كن اون بندگان خدا الان پيش شما ن گرمن نمي فهمن
بهزاد خوش باشي ولي متاسفانه بايد بهت بگم اين جنه واقعا هست بعضي موقع مجبوري بينيشون تو بازداشت گاه

بمیرم برات ننه. چرا انقدر حالت گرفته هست؟ اینجوری بکنی حال همه ما هم گرفته میشه. نمیدونم باورت میشه یا نه اما همه ما با تو هستیم و حال و هوای خودمون هم مثل نوشته هات توی این وبلاگ میشه. پس باز هم برامون بنویس. دوستدارت مهسا.

فقط میتونم ابراز همدردی کنم. به عبارت "همه حکومتها" اشاره دقیقی کردی. فکر میکنی این مشکل حکومت هاست؟ یا مشکل ما آدمهای اینجاست؟ چون به هر حال اون حاکمین هم از همین مردم بودند و هستند. (خوب و بدش رو کار ندارم ها). این در ذات ماست که از بالایی بترسیم و پایینی رو بترسونیم.

بهزاد جان یعنی انقدر دوری و نبودنم در استانبول واست سخته که به هذیون گفتن افتادی ... اشکال نداره مادر ... من هر وقت اینجوری میشم به انگشت شستم پناه میبرم و می مکمش پس تو هم شروع کن فقط نزاری ازت عکس بگیرن ها ... اینم شلاق داره ننه
در ضمن حال می کنم که هر بار صفحه ی وبلاگک روز هفتم رو رفرش می کنم یک مطلب جدید تلپی می پره تووو... الان دارم واست اسپند دود می کنم بعد میرم بالا پشتبوم یک شونه تخم مرغ سنتی ( ماشینی قبول نیست ) میندازم پایین و روی موج کوتاه ( پول دیجیتال نداریم ) فریاد می زنم : بترررررررررکه چشم حسود بترکه چشم حسود د د د د د د